غرور مقدس...

ساخت وبلاگ
ایده آل گرایی مرگ آدم هاییست که در زندگی‌شان هیچ راه دیگری ندارند. ایده آل گرایان بدون راه جایگزین، حتی اگر بهترین هم باشند مثل من آخرش هیچ کجای دنیا را نمیگیرند. چون نمی‌داند وقتی ایده آل محقق نشد چه کنند؟ تا آخر عمرشان زانوی غم را پر شالشان دارند تا مدام به پهلو بگیرند‌. من دوست داشتم امسال هم به ایده آلم برسم کارم را زود جمع و جور کنم در گروه با دوستانم ساعت رسیدنشان را چک کنم مسیر رسیدن تا حسینیه را مداحی گوش کنم. بعد قدمهایم را تا رسیدن به حسینیه سریع بردارم که مبدا امشب گوشه دنج حسینه را و آن پشتی با زاویه مشرف به مداح را از دست بدهم. نمازم را سریع بخوانم بعد دیگر با خیالت راحت خودم را رها کنم در اقیانوس غم حسینی، حتی به حد آب تنی سر مست باشم. این ایده آل من بود وقتی فهمیدم ایده آلم محقق نمی شود، سوختم آتش گرفتم شب روزم را به دوره کردن مناسک بالا گذراندم و آخرش مدام به خودم گفتم: امسال نشد که بشود. میدانید؟ ما آدم‌های ایده آل گرا هیچ وقت از احوالات زمانه درس نمی‌گیریم که دنیا، دیگر دنیای ایده آلی نیست که حالا ما در آن خواسته های ایده آل گرایانه خودمان را مثل قبل حفظ کنیم. دنیا به دوره ی تلاطم خودش رسیده و ما باید بلد شویم به لحظه بهترین تصمیم را بگیریم. ورای این موضوع کسی نبود که گوشمان را بگیرد و یک جایی محکم زمینمان بزند و زل بزند تو چشمانمان و بگوید: مرتیکه ی ایده آل گرای دوهزاری! مگر نوکری کردن در دستگاه امام حسین شرط دارد که حالا با محقق نشدنش قهر کنی و بروی و بگویی امسال محرمم حیف شد! مرتیکه ی ایده آل گرای دوهزاری! مگر در دستگاه حسین فاطمه منی وجود دارد که بگویی «من دوست داشتم..» [من دوست داشتم امسال محرم در حسنیه خودم باشم من دوست داشتم امسال هیات خودم را بگیرم م غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59

ما آدم ها دیر زیر بار نداشتن‌ها می‌رویم دیر قبول می‌کنیم که دیگر کار از کار گذشته و هرچه کنیم دیگر آن چیزی که می‌خواستیم اتفاق نمی‌افتد هی قضیه را اینور و آنور می‌کنیم که ببینیم هنوز راهی هست؟ هنوز هم‌ می‌شود همه چیز را برگرداند، همه چیز را مطلوب کرد؟ هی همه می‌گویند: بسه دیگه! تموم شد! رفت! رهاش میکنی یا نه؟ و ما هی می‌گوییم: نه هنوز هم میشه روح الله، منیژه، حسین و ننه طلعت هم از همین دست  آدم‌ها بودند با یک سبد آرزو و نقشه، کلی این در و آن در زدند، همه دنیا را بهم دوختند که باشند، اما خب نشد روح الله تا چند قدمی راهی شدن پیش رفت، اما نشد منیژه به خاطر حال بد مادرش جای خودش را داد به همکارش و نشد که برود حسین همه راه‌های قانونی و غیرقانونی را مرور کرد اما نشد راهی پیدا کند ننه طلعت بعد از دو سال پس انداز و پای لب گورش امسال پول رفتن را جور کرده بود که خب نشد برود باید چه می‌کردند؟ گریه، زاری، غم، حس خفگی مداوم، دلشوره مرور خاطرات، بد و بیراه گفتن به تقدیر همه را مو به مو انجام داده بودند اما خب آدمها دیر قبول میکنند که همه چیز تمام شده روح‌الله حاضر نبود قبول کند که یک ساعت مانده به حرکت همه چیز تمام شد منیژه هم حسین هم ننه طلعت هم اما، به مجنون اگر بگویند راه رسیدن به لیلی بسته است خیلی شیک منطقی می‌گوید: «خب اوکی» و بعد بی‌خیال می‌شود؟ روح الله نشسته بود، منیژه هم، حسین هم، ننه طلعت هم و هرکدام در جغرافیای مختلف فکر می‌کردند «خیلی شیک بگوییم، خب اوکی؟» نزدیک صبح بود که هر چهار نفر توی دلشان گفتند: «معلوم است که نه!» بعد بلند شدند روح الله از جاکفشی، کفش های خاکی و وصله دار سفر را انتخاب کرد و گذاشت دم در منیژه، گوشی و دستگاه فشار را برداشت ننه طلعت گنجه آشپزخانه را زی غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59

ایستاده ام میان جمعیت آدم ها از داخلم رد می شوند کی این‌قدر عمیق خوابیدم که رویا ببینم نمیدانم خواب های من همه آشفته اند شب است صدای لخ لخ قدم زدن با خستگی‌ را می‌شنوم و موکب ها که حالا دیگر فریاد نمی‌زنند همیشه راه رفتن شب را به روز ترجیح میدادم خلوت است سکوت آدم انگار دست خودش را می‌گیرد و می‌گوید: بیا یک قدمی بزنیم با خودمان آشنا شویم «مای زایر مای البارد» احساس تشنگی ندارم از خودم هم میپرسم تو چطور می‌گوید آدم در خواب احساس تشنگی نمیکند حواسم نبود که رویاست جدی گرفته بودم برای اینکه در رویایت وسط طریق مشایه باشی نه دو دوز واکسن لازم‌ است نه ویزا نه پنج یا هفت تومن پول بلیط رفت و برگشت عذاب وجدان هم‌ نداری که چرا فلانی نیست، دل بهمانی بدجور می‌خواست بیاید و ... خودم میگوید: امشب بکوب برویم که برسیم به کربلا میگویم: نه همه کیفش به راهه دست هم را می‌گیریم راه میفتیم آدم ها توی رویا کوله نمی‌خواهند آنقدر سبکیم که به خودم میگویم: پرواز کنیم؟ خودم میگوید: همیشه دوست داشتم از بالا مسیر را ببینم آدمها توی رویا محدودیت هم ندارند می‌رویم بالا، نه فشار هوا وجود دارد نه ترس و دلهره آنقدری بالا میرویم که مسیر بشود یک خط نورانی به خودم میگویم: انگار که همه رگ های زمین خشک شده و فقط خون از همین طریق می‌رسد یه قلب زمین خودم هم میگوید: و قلب زمین کربلاست چه شاعر بودم و خبر نداشتم ارام پر می‌زنیم در مسیر مستقیم کمی پایین میاییم که جزئیات را ببینیم جزئیات مهم است، جزئیات زندگی است شب زنده دار ها قدم می‌زنند من همیشه دوست داشتم توی مسیر آهنگ گوش کنم یکی دو ترک که هرسال پخش میکردم خودم میگوید: چه منحرف میگویم: هر کس یک طوری حال می‌کند همایون می آید کنار ما می‌گوید: چی بخونم؟ میگویم: رفیق سفر غرور مقدس......
ما را در سایت غرور مقدس... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fapplezamini9 بازدید : 101 تاريخ : پنجشنبه 9 تير 1401 ساعت: 19:59